آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

ساخت وبلاگ

وارد که شدم دادیار داشت تو اتاق بغلی با بچه های دفترش صبحانه می خورد
و می شه حدس زد وقتی وارد شدم با چه کم محلی ای جواب سلامم را دادن
گفتم ببخشید می دونم صبح خیلی زوده فقط اومدم پیگیر بشم ببینم پرونده را قبول می کنین؟
منشی دفتر که آقای خوش قد و بالایی بود گفت اصلا در مورد کدوم پرونده داری صحبت می کنی؟
گفتم همین برگه ای که الان روی این میز هست و دادستان ارجاعش داده

یهویی چشماشون گرد شد و انگار یه مقام مهمی وارد اتاق شده باشه خودشون را جمع و جور کردن
منشی دفتراومد تو این یکی اتاق برگه را از روی میز برداشت برگه را نگاه کرد و گفت صبر کن دادیار دستورش را بده
گفتم مشکلی نیست می خواهین برم یه روز دیگه بیام
با احترام گفت : چند روز بود که دنبال این برگه می گشتیم و با اینکه کلی گشتیم پیداش نمی کردیم ،اما دیروز آخر وقت بالاخره یهویی پیداش شد و صبح هم که خودت اینجایی! حتما حکمتی در کاره ، وایستی انجامش می دیم
حرف که به اینجا رسید دادیار که حرف های ما را می شنید صبحانه را ول کرد و آمد توی اتاق و دستور داد  اون بنده خدا هم صبحانه نخورده افتاد دنبال کار من 
و تا پرونده به کیفر خواست نرسید برخوردشون همونطور بود و تا می تونستن بی کم و کاست به پرونده رسیدگی کردن

متاهلین تنها...
ما را در سایت متاهلین تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kinglear بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 18 دی 1399 ساعت: 1:18